Web Analytics Made Easy - Statcounter

عصر ایران؛ گلستان خوانی- درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت دعای خیری بر من بکن! گفت خدایا جانش بستان. گفت از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

کد صوت دانلود صوت اصلی

ای زبَردستِ زیردست آزار

گرم تا کی بمانَد این بازار؟

 

به چه کار آیدت جهان‌داری؟

مردنت به که مردم آزاری*

-------------------------------------------------

به دو شکل قابل خواندن است: هم مردم‌آزاری یعنی مردم آزار هستی و در حالت خطاب و هم به معنی مردم آزار بودن

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: با سعدی در گلستان؛ باب اول/ حکایت دهم: بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی (+صدا) با سعدی در گلستان؛ باب اول/ حکایت نهم: روزگارم بشد به نادانی/ من نکردم شما حذر بکنید (+صدا).

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: سعدی گلستان سعدی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۶۶۴۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

امروز با سعدی: چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

شب دراز به امید صبح بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم   عجب که بیخ محبت نمی‌دهد بارم که بر وی این همه باران شوق می‌بارم   از آستانه خدمت نمی‌توانم رفت اگر به منزل قربت نمی‌دهی بارم   به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی بیا و زنده جاوید کن دگربارم   چه روزها به شب آورده‌ام در این امید که با وجود عزیزت شبی به روز آرم   چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم   هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم هنوز با همه بی مهریت طلبکارم   من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات مگر اجل که ببندد زبان گفتارم   هنوز قصه هجران و داستان فراق به سر نرفت و به پایان رسید طومارم   اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی حدیث عشق به پایان رسد نپندارم   حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بود مطلع بر اسرارم کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • حکایت مانوئل نویر: هفتاد سال عبادت، یک‌شب به باد میره!
  • مزخرفاتی که می‌گویند چرا در دیوان حافظ نام ایران نیست، بها ندهید/ قسم‌تان می‌دهم هر روز برای کودک خود دو بیت از «بوستان» بخوانید
  • برنامه تشکیل ۲۰ کارگروه تخصصی در حوزه انتخابیه داریم/ضعف مجلس یازدهم در تراز بین المللی
  • تصاویری از خرس و پلنگ در پارک ملی گلستان
  • افشای سوءرفتارهای جنسی گسترده در یک نهاد فدرال آمریکایی
  • امروز با سعدی: که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
  • پیام تسلیت آیت الله نورمفیدی در پی شهادت مامور گلستانی فراجا
  • عکس‌| خشم سپاهانی‌ها از مجری پرسپولیسی‌؛ او باید عذرخواهی کند!
  • جزئیات جدید از دزدیده شدن دختر ۴ ساله کلاله‌ای؛ کارگر ۳۵ ساله قصد فروش یسنا را داشت
  • امروز با سعدی: چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی